هیچ وقت برای پرستار شدن دیر نیست


«هرگز دیر نیست» سریالی است که داستان افرادی را روایت می‌کند که تصمیم می‌گیرند رویاهای خود را با شرایط خودشان دنبال کنند.


جوآنا پچت همیشه از مرگ و در حال مرگ ترس داشته است.

او گفت: «من از مسئولیت پذیری در قبال زندگی مردم وحشت داشتم و از فاصله بین مرگ و زندگی می ترسیدم.

با این حال، در ژوئیه 2020، هنگامی که موارد ابتلا به ویروس کرونا بیمارستان‌ها را پر کرده بود، خانم پچت که تازه از مدرسه پرستاری فارغ‌التحصیل شده بود، متوجه شد که از بیماران بسیار بیمار کووید در بخش مراقبت‌های ویژه در بیمارستان عمومی بینگهامتون در شمال نیویورک مراقبت می‌کند.

“دیدن همه مریض – دلخراش بود. این یک تجربه تغییر دهنده زندگی و بسیار دشوار بود. انتظار نداشتم ببینم این همه مردم پشت سر هم می‌میرند، یا در طبقه‌ای پر از بیماران تهویه‌شده قرار می‌گیرند، یا افراد را به‌طور مکرر لوله‌گذاری می‌کنند، یا شخص اصلی آن‌ها برای تماس با آنها در زمانی که بقیه دنیا می‌توانند نه.”

خانم پچت آرزو داشت بازیگر شود، اما در این حرفه شانس زیادی نداشت. در سال 2019، زمانی که او 35 سال داشت، پس از قبولی در یک برنامه پرستاری تسریع شده یک ساله به مدرسه بازگشت. بیشتر همکلاسی هایش مستقیماً از دانشگاه به پرستاری آمدند و خیلی ها او را مامان صدا می کردند. با بدتر شدن همه‌گیری، او عمیقاً تحت تأثیر این موضوع قرار گرفت که “چگونه مردم در برابر ما باز می‌شوند و اینقدر آسیب‌پذیر می‌شوند.”

او گفت: “شما می توانید انسانیت را ببینید، چقدر همه افراد شایسته زندگی هستند و بدن چقدر برای زندگی کردن سخت می جنگد.”

خانم پچت هرگز تصور نمی کرد زندگی اش به این شکل پیش برود. پس از اخذ مدرک لیسانس در رشته انگلیسی و نمایشنامه از کالج ایتاکا، او یک دهه را با احساس «گم شدن و افسردگی» گذراند و از شغلی به شغل دیگر پرید – تدریس زبان انگلیسی و یوگا، کار در مطب دندانپزشکی. او احساس می کرد در زندگی عقب مانده است، زیرا نمی دانست چه کاری می خواهد انجام دهد. او گفت: “می دانستم که چیزی برای دادن دارم، اما نمی دانستم آن چیست.”

خانم پچت گفت: “من به افرادی که خود را به چالش می کشند حسادت می کردم.” من هرگز نداشتم. اگر قرار بود رشد کنم و خودم را پیدا کنم، باید چیزی ترسناک را امتحان کنم. باید ریسک می‌کردم و خودم را به چالش می‌کشیدم.»

این مادرش بود که او را به پرستاری تشویق کرد و احساس کرد که او در این زمینه خوب است، حتی اگر خانم پچت مخالف بود. فکر نمی‌کردم برای آن تجربه تجهیز شده باشم یا بتوانم آن را از نظر روحی و روانی مدیریت کنم.»

اما در طول چندین سال گذشته، علیرغم شیفت های 12 ساعته، شرایط اضطراری روزانه و کارهای عاطفی اغلب دلخراش، دقیقاً همان جایی بود که او خودش را پیدا کرد. برای خانم پچت که تنها زندگی می کند، بازگشت به یک آپارتمان خالی به ویژه دشوار بود. اگرچه خانواده‌اش فقط پنج مایل دورتر زندگی می‌کردند، او نمی‌توانست اغلب اقوام خود را به دلیل خطر بالای ابتلا به ویروس کرونا ببیند و هیچ چیز زنده و پر جنب و جوشی برای بازگشت به خانه وجود نداشت. شب های زیادی از سر کار برمی گشت و گریه می کرد. از آنجایی که استرس شدید پرستار بودن در بخش آی‌سی‌یو آسیب‌های روانی بر او وارد کرد، گربه‌ای به نام تانکی را به فرزندی پذیرفت. او گفت: “من چیزی برای دوست داشتن می خواستم.” «تانکی واقعاً در مقابله با کووید به من کمک کرد. او 15 پوند عشق فورببال و شفای عاطفی دارد.

او گفت: «از دست دادن بیمارانی که به آنها نزدیک می شدم و می خواستم آنها را به شکلی ویرانگر بمیرند، باعث شد همه چیز را زیر سوال ببرم. “اما من شروع به دیدن این کار به عنوان وظیفه خود کردم. جنگ بود. من نمی گذاشتم آنها تنها بمیرند.»

مصاحبه زیر ویرایش و فشرده شده است.

از آنجایی که در اولین شغل پرستاری خود، به طور غیرمنتظره خود را در بخش ICU و مراقبت از بیماران کووید دیدید، آیا تا به حال از تصمیم خود برای پرستار شدن پشیمان شده اید؟

نه. من هرگز از این کار یا حضور در اینجا پشیمان نشدم، حتی اگر وحشتناک بود. اگر چیزی بود، تماسم را پیدا کردم. نمی ترسیدم کسی باشم که مردن یک نفر را تماشا می کند، یا زمانی که او با او بود باشم. من در حضور آنها خوب بودم و می توانستم تحت استرس زیادی کار کنم.

چگونه قدرت مقابله با ترس های خود را پیدا کردید؟

من چاره ای نداشتم شما نمی توانید از این نوع کار فرار کنید. توانایی خود را برای به چالش کشیدن پیدا کردم و سپس قدرت ماندن را پیدا کردم. من نه این تجمل را داشتم که مریض ها را ترک کنم و نه می خواستم. یک نفر باید آنجا بود. می دانستم که باید من باشم.

هنگامی که در یک برنامه پرستاری پذیرفته شدید، متوجه شدید که یکی از مسن ترین افرادی هستید که شرکت کرده اید. این چه شکلی بود؟

احساس می کردم جایم نیست. بیشتر همه افراد 20، 25 ساله بودند که مدت کوتاهی پس از گرفتن مدرک اول، به دنبال پرستاری بودند. حبابی بودند. احساس نمی کردم بخشی از آن هیاهوی هیجان انگیز است. اما Gen Z یک گروه استقبال کننده است. قضاوتی که در درون من بود را نداشتند. وقتی به گروه‌های بالینی تقسیم شدیم، خیلی سخت گرفتیم و به هم وابسته بودیم. ما لحظات سخت زیادی را به اشتراک گذاشتیم که به من قدرت داد زیرا از یکدیگر حمایت می کردیم.

چه حسی داشتید که دانش‌آموزان کوچک‌تر شما را مامان صدا می‌کردند؟

دوست داشتنی بود من مراقب آنها بودم و مطمئن شدم که همه خوب هستند. اگر کسی نخورده بود غذا می آوردم. من تبدیل به فردی شدم که اگر لحظات سختی را پشت سر می گذاشتند به او روی می آوردند. من تجربه ای از سن بالاتر داشتم، چیزی که هیچ کس دیگری نداشت. و آنها به من این احساس را دادند که مهم هستم. که باعث شد احساس خاصی داشته باشم من هم از آنها یاد گرفتم.

پرستاری به شما چه آموخته است؟

من هرگز شغلی نداشته ام که اینقدر معنادار باشد یا به من این احساس را بدهد که در حال خدمت به هدفی هستم. مواجهه با مرگ به من کمک کرد تا بفهمم که نمی توانی تسلیم شوی. از طریق پرستاری، آموخته‌ام که زندگی به‌طور باورنکردنی سخت خواهد بود، و به دردش می‌خورد، اما شما باید تصمیم بگیرید که به مبارزه ادامه دهید – این بخشی از زندگی است. من یاد گرفتم که مهم هستم و برای افرادی که در حال مرگ هستند و می خواهند که من در کنارشان باشم اهمیت دارم.

پس از 18 ماه مبارزه برای نجات بیماران کووید، تصمیم گرفتید به مراقبت های تسکینی روی بیاورید. چرا؟

سوختم متوجه شدم که باید به بخش دیگری از پرستاری بروم. در طبقه آی‌سی‌یو، سرپرستی مرگ را دریافت کرده بودم. من می‌خواستم به مردم کمک کنم تا مرگشان را کنترل کنند، نه تماشای مرگ مردم در حال لرزیدن و نفس کشیدن. وقتی به نظر می رسید که ما از بیماری کووید خارج شده ایم، شروع کردم به کمک به افراد مسن و مبتلایان به بیماری های لاعلاج تصمیم بگیرند که چگونه می خواهند بمیرند. من اکنون یک مدیر پرونده پرستار آسایشگاه در Lourdes Hospice، ارائه دهنده مراقبت های پایان زندگی در خانه سرپایی، در Vestal، نیویورک هستم.، جایی که من با 20 تا 30 خانواده در هفته تعامل دارم. و من بخشی از بحث‌های عمیق‌تر هستم که به کرامت مردن می‌پردازد.

همانطور که یاد گرفته اید از دیگران مراقبت کنید چه چیزهایی در مورد خود یاد گرفته اید؟

من صدایی دارم که حکمت دارد. من توانایی ویژه ای در گوش دادن و دیدن افراد دارم در حالی که در آن لحظات بسیار سخت در کنار آنها هستم.

بهترین توصیه ای که می توانید ارائه دهید چیست؟

وقتی نوبت به تغییر زندگی شما می رسد، گاهی اوقات باید تصمیم بگیرید که تغییر کنید. وقتی این کار را انجام دهید، تقریباً هر چیزی ممکن است. هر کاری که انجام می دهید به شخصیتی که اکنون هستید کمک می کند. از قضا، آموزش یوگا، بازیگری و تدریس به من این توانایی را داد که در حال حاضر و در لحظه بمانم. هیچ بخشی از سفر شما، حتی اگر مطمئن نباشید که چه کاری انجام می دهید، یا اینکه قرار است شما را به کجا برساند، هرگز تلف نمی شود. تو هرگز دیر نمی کنی؛ شما به سادگی هنوز نرسیده اید