Life حسابی است تنها سه یقین وجود دارد که همه ما با آن روبرو هستیم: تو متولد میشوی، زندگی میکنی و میمیری. چند سالی که در این بازه زمانی به سر میبرید، چیزی شبیه به فانی است، اما اکثر مردم در یک چیز توافق دارند: آنها تا آنجا که ممکن است میخواهند.
این واقعیت در ایالات متحده بیش از هر زمان دیگری مرتبط می شود، جایی که بیبی بومرزهای سالخورده اکنون تعداد 65 نفر و بالاتر را به 56 میلیون نفر یا 16.9٪ از جمعیت ملی رسانده اند. طبق آمار اداره سرشماری ایالات متحده، تا سال 2030، 20 درصد از جمعیت در سن بازنشستگی خواهند بود. تا سال 2034، برای اولین بار در تاریخ ایالات متحده، تعداد سالمندان از کودکان بیشتر خواهد شد. این تعداد بسیار افتضاحی از افراد مسن است که با ضعفهای جسمی، شناختی و عاطفی که با افزایش سن به وجود میآیند، مواجه میشوند، نه به این واقعیت سرد که هر چه بزرگتر میشوید، به پایان خط نزدیکتر میشوید.
یک شاخه کامل از روانشناسی حول ذهن سالمندان ساخته شده است که نه تنها با شرایط بالینی مانند زوال عقل، بلکه به تجارت ساده ترس از و مقاومت در برابر پیری نیز می پردازد. این مقاومت اغلب در انواع راهبردهای حفظ جوانی مانند جراحی زیبایی (با 15.5 میلیون عمل در ایالات متحده در سال 2020 بر اساس گزارش های صنعت) شکل می گیرد. ورزشهای شدید مانند ماراتن هفتسالگی؛ و تفکر جادویی (شصت پنجاه جدید است!). اما جدا از ترس از مرگ – که مسلماً به سختی می توان از آن عبور کرد – دقیقاً چرا آمریکایی ها اینقدر در برابر پیری مقاومت می کنند؟ به هر حال این امتیازی است که برای خیلی ها دریغ می شود. و با مجموعه ای از مزایای مانند خرد، احترام، و برای بسیاری، بازنشستگی راحت همراه است. پس دقیقاً چه چیزی باعث میشود که همه ما اینقدر از سن بیزاریم؟
شلدون سولومون، استاد روانشناسی در کالج اسکیدمور، و در سن 69 سالگی که خود بیبی بومر است، استدلال می کند که گروه ارشد آمریکایی از یک پس زمینه منحصر به فرد برخوردار هستند، پیشینه ای که آنها را با این احساس مواجه کرده است که ضعف های ناشی از پیری – و حتی خود مرگ – مناسک اجتناب ناپذیر عبور انسان نیستند، بلکه به نوعی قابل مذاکره هستند.
او میگوید: «شاید ما انکارکنندهترین نسل در تاریخ بشریم که در شرایط سورئال مدرنیته بزرگ شدهایم. پدر و مادر ما جنگ و افسردگی را می دانستند. ما – حداقل بیشتر سفیدپوستان – دوران طلایی رویای آمریکایی را دیدیم، آخرین نسل آمریکاییها که مطمئناً بهتر از والدین ما در دنیایی که به نظر میرسید در مسیری اجتنابناپذیر برای پیشرفت است، عمل میکنند. ما توپهای گلف را روی ماه میزنیم و DoorDash داریم و بدیهی است که قدم بعدی زندگی ابدی است.»
این رویا ممکن است بهویژه در یک برش از جمعیتشناسی آمریکا برجسته شود، اما انصافاً، بیزاری از مرگ – و رویای زندگی ابدی – چیزی است که عمیقاً در روان انسان نوشته شده است. قرن ها افسانه از جذابیت های جاودانگی صحبت می کنند. پونس دو لئون، شاید به طور غیرمعمول، به دنبال چشمه جوانی بود. ادیان پس از گذشت کوتاهی از زندگی زمینی، وعده بهشت ابدی را می دهند.
در دهه 1980، توماس پیشچینسکی، 68 ساله، استاد روانشناسی در دانشگاه کلرادو، کلرادو اسپرینگز، بخشی از گروهی از محققان بود که نظریه مدیریت وحشت در مواجهه با مرگ را توسعه دادند که همانطور که از نامش پیداست، به روشی که ما به نوعی به آن دست پیدا می کنیم، می پردازیم. در طول روزگار ما دانستن اینکه جایی در انتهای خط وجودی نابودی مطلق خود نهفته است. این دانشی است که حیوانات دیگر در امان هستند، اما این دانشی است که هم افکار ما را آزار می دهد و هم آن را زنده می کند.
پیشچینسکی میگوید: «ما برای زنده ماندن این ضرورت تکامل یافته را داریم. بنابراین آگاهی از مرگ این پتانسیل وحشت را ایجاد می کند. در نتیجه، ما از همان تواناییهای فکری که ما را از مرگ آگاه میکند، برای مدیریت ترس خود از آن استفاده میکنیم.»
انسان ها این کار را به یکی از دو روش انجام می دهند. اولین مورد، پرورش باور به جاودانگی تحت اللفظی است. پیشچینسکی میگوید: «ما با امید به زندگی در زندگی پس از مرگ، مانند تناسخ، مرگ را سم زدایی میکنیم. “هر فرهنگی نسخه خاص خود را از باورهای زندگی پس از مرگ دارد.” وسیله دیگر، کمتر مستقیم، جاودانگی نمادین است. این چیزی است که مردم با عضویت در چیزی برتر از خودشان به دست میآورند – چیزی که برای همیشه ماندگار خواهد بود، مانند بچهدار شدن یا خلق آثار هنری یا ساختن ساختمانها. ما ردی از خود به جا می گذاریم که تضمین می کند دنیا – یا حداقل خانواده های ما – ما را به یاد خواهند آورد.»
آمریکایی ها هم در تکیه بر ایمان به زندگی پس از مرگ و هم در تولید آثار خوب در این زندگی به عنوان تسکین دهنده ترس ما از مرگ و میر خود، با دیگران تفاوتی ندارند. اما همانطور که سولومون میگوید، فرهنگ ما – و بهویژه بخش بومر – در حال عقبنشینی با آن روشهای قدیمی است.
او میگوید: «من فکر میکنم ما هرگز از این ایده دیزنیلند که زندگی همیشه بهتر میشود، خارج نشدیم. غیرقابل تصور بود که ما بمیریم، بنابراین سعی می کنیم راه خود را بخریم. از بدنم خارج شو و به Google Cloud برو. فقط امیدوارم که قرصی را دریافت کنیم که قرار است ما را تا چند قرن دیگر نگه دارد.» به عنوان مثال، بر اساس گزارش انجمن بازنشستگان آمریکا (AARP)، تنها 58 درصد از بومرهای 53 تا 71 ساله دارای وصیت نامه یا سایر اسناد برنامه ریزی املاک هستند. علاوه بر این، وب سایت MedicalStartups گزارش می دهد که از 38 آزمایشگاه برتر ضد پیری در سراسر جهان، 28 آزمایشگاه در ایالات متحده هستند.
Pyszczynski موافق است که یک امر خاص ضد پیری در آمریکا وجود دارد. برای مثال، فرهنگهای سنتی آسیایی تمایل دارند که سالمندان را به خاطر دههها بینش و خرد اکتسابی آنها ستایش کنند. ایالات متحده، کشوری جوانتر با اخلاقی به همان اندازه جوان، احترام مشابهی از خود نشان نمیدهد. این به ویژه در سیاست صادق است، به عنوان مثال: شاهد دست دادن متناوب و پرتاب بمب در مورد اینکه آیا رئیس جمهور جو بایدن، در 80 سالگی، خیلی پیرتر از آن است که اکنون خدمت کند، بسیار کمتر به دنبال یک دوره دیگر باشید. در مقابل، دالایی لاما، در 87 سالگی، با داشتن سال های پیشرفته به عنوان یکی از نقاط قوت بزرگ و متعالی او، چهره ای مورد احترام در جهان شرق باقی می ماند.
پیشچینسکی میگوید: «فرهنگ ما همیشه بر اکتشافات جدید و ایدههای جدید متکی بوده است، در حالی که فرهنگهای دیگر بیشتر به بزرگان و پیشینیان نگاه میکنند و دنیا را مانند سالها پیش خوب میبینند».
بومرها در رد کهنه و جشن گرفتن جدید – و از جهاتی که از یک مکان خلع سلاح آرمان گرایانه سرچشمه می گیرد – نیرویی چند برابر شده اند. پیشچینسکی می گوید: «شورش دهه 60 وجود داشت. مخالفت با جنگ ویتنام وجود داشت، فشار برای حذف تبعیض نژادی، این حس که جوانان میخواهند اوضاع را بهتر کنند. The Who آهنگ “امیدوارم قبل از پیر شدن بمیرم” را خواند. فکر نمی کنم آنها دیگر با آن موافق باشند.» شاید نه، اما تعالی جوانی با نسخه نمایشی Boomer باقی مانده است. «ارزشهای جوان بودن که در دوران رشد ما بسیار برجسته بود، پیر شدن برازنده را برای ما کمی سختتر میکند.» به عنوان مثال، 71 درصد از بیبی بومرها نتوانسته اند به اندازه کافی برای بازنشستگی پس انداز کنند، مرحله ای از زندگی که ممکن است بسیاری از بومرها احساس کنند می توانند برای مدت نامحدودی آن را به تعویق بیاندازند.
البته چه برازنده یا نه، پیری در حال رخ دادن است – شاید به تدریج، اما به طور اجتناب ناپذیر. مرگ در پایان قوس بزرگ زندگی به طور اجتناب ناپذیری در انتظار است. ما میتوانیم آن حقیقت را بپذیریم یا در برابر آن ضربه بزنیم. بسیاری از آمریکاییها – بهویژه آنهایی که در گروه ارشد کنونی هستند – در حال انتخاب فلیل هستند. آنهایی که این کار را نمی کنند، آنهایی که می پذیرند در وهله اول مردن همیشه پای میز زندگی خواهد بود، با آرامش بیشتر و احساس آرامش بیشتر به پایان خواهند رسید.
مطالب بیشتری که باید از TIME خوانده شود