نوجوانی که در جوانی نیمی از مغز خود را از دست داده است، قدرت نوروپلاستیسیته را نشان می دهد: شات


مورا لیب در طول یک تورنمنت پازل محلی، قطعاتی را در یک پازل قرار می دهد. این دختر 15 ساله بعد از برداشتن سمت چپ مغزش در زمانی که خیلی جوان بود، بزرگ شد.

ست لیب


مخفی کردن عنوان

تغییر عنوان

ست لیب


مورا لیب در طول یک تورنمنت پازل محلی، قطعاتی را در یک پازل قرار می دهد. این دختر 15 ساله بعد از برداشتن سمت چپ مغزش در زمانی که خیلی جوان بود، بزرگ شد.

ست لیب

در بیشتر افراد، گفتار و زبان در نیمکره چپ مغز زندگی می کنند. مورا لیب بیشتر مردم نیست.

هنگامی که او 9 ماهه بود، جراحان سمت چپ مغز او را برداشتند. با این حال، مورا در 15 سالگی فوتبال بازی می‌کند، جوک می‌گوید، ناخن‌هایش را درست می‌کند، و از بسیاری جهات، زندگی یک نوجوان معمولی را دارد.

او می گوید: «من را می توان دختری نیمه پر لیوان توصیف کرد.» او هر کلمه را با دقت و بدون عطف تلفظ می کند. گفتار آهسته و بدون آهنگ او یکی از نشانه های مغزی است که مجبور است مدارهای زبانی خود را دوباره سازماندهی کند.

با این حال، به میزان قابل توجهی، نیمکره راست مورا کارهایی را که معمولاً در سمت چپ انجام می شود، انجام داده است. این یک نسخه افراطی از انعطاف پذیری مغز است، فرآیندی که به مغز اجازه می دهد تا ارتباطات خود را برای انطباق با شرایط جدید تغییر دهد.

تصور می شود که انعطاف پذیری مغز زمینه ساز یادگیری، حافظه و رشد اولیه دوران کودکی است. همچنین این است که چگونه مغز مدارهای خود را برای کمک به بهبودی پس از آسیب مغزی – یا در مورد مورا، از دست دادن یک نیمکره کامل – اصلاح می کند.

دانشمندان امیدوارند که با درک مغز افرادی مانند مورا، بتوانند راه هایی برای کمک به بهبودی دیگران از سکته مغزی یا آسیب مغزی تروماتیک بیابند. آنها همچنین امیدوارند که درک بهتری از اینکه چرا مغزهای بسیار جوان اینقدر پلاستیکی هستند به دست آورند.

آسیب قبل از تولد

زمانی در سه ماهه سوم بارداری آن لیب، کودکی که او حامله بود در سمت چپ مغزش دچار سکته مغزی شدید شد. در آن زمان هیچ کس آن را نمی دانست.

مورا در سپتامبر 2007 به دنیا آمد. و برای چند ماه اول، او مانند یک نوزاد معمولی به نظر می رسید. او لبخند زد و درست طبق برنامه غلتید.

لیب به یاد می آورد: «و سپس در فصل تعطیلات سال 2007، همه این نقاط عطف به نوعی متوقف شدند.

در اوایل سال 2008، مورا شروع به تشنج‌های صرعی کرد که بیشتر و بیشتر می‌شد. لیب می گوید: «در یک دقیقه 20 نفر بودند و بعد از آن صدها نفر در روز وجود داشت.

پزشکان دستور MRI از مغز مورا دادند. آنها تصویر را به آن و همسرش ست نشان دادند.

لیب می گوید: من و ست هیچ پیشینه ای در زمینه پزشکی نداریم. اما برای خواندن MRI به آن نیازی نداشتید. نیمی از مغز او روشن بود و نیمه دیگر مغز او اساساً خاکستری بود.

بیشتر سلول های نیمکره چپ او مرده بودند. آنهایی که باقی مانده بودند باعث تشنج های بی امان او می شدند. بنابراین، لیب ها از خانه خود در ساوت اورنج، نیوجرسی، به کلینیک کلیولند رفتند، جایی که دکتر ویلیام بینگامن عمل جراحی نیمکره را انجام داد، که بیشتر بافت یک طرف مغز را برمی دارد.

لیب می‌گوید: «در واقع این جراحی یک نوزاد تازه متولد شده ایجاد کرد. او دیگر نمی‌توانست بغلتد. دیگر نمی‌توانست لبخند بزند. تقریباً شبیه شروع مجدد بود.

سازماندهی یک مغز معمولی انسان متضاد است، به این معنی که سمت چپ مغز به اعصاب حرکتی و حسی که سمت راست بدن را کنترل می کنند، متصل است. بنابراین مورا ابتدا در سمت راست خود فلج شد.

مغز انسان نیز جانبی است که به هر نیمکره اجازه می دهد در پردازش انواع خاصی از اطلاعات یا رفتارهای خاص تخصص داشته باشد. مورا نواحی چپ مغز را که معمولاً نقش مهمی در تولید و درک گفتار دارند، از دست داده بود. این بدان معنا بود که اگر قرار بود به مکالمه ادامه دهد یا کتاب بخواند، مغز راست او باید این مشاغل را انجام دهد.

مرزهای بالایی انعطاف پذیری مغز

آن و ست لیب می‌دانستند که کودکان کوچکی که تحت عمل جراحی نیمکره‌ای قرار می‌گیرند، اغلب می‌توانند تنها با نیمی از مغز رشد کنند. بنابراین آنها خود را وقف ارائه بهترین خدمات توانبخشی ممکن برای دخترشان کردند.

مورا به یک متخصص طب فیزیکی و یک آسیب شناس زبان گفتار مراجعه کرد. او فیزیوتراپی، کاردرمانی و تشویق بسیاری از والدینش دریافت کرد.

و به تدریج، مورا شروع به بهبود کرد.

مورا در حالی که در تعطیلات خانوادگی به سر می برد، شاخه ای از درخت خرما را در دست می گیرد.

ست لیب


مخفی کردن عنوان

تغییر عنوان

ست لیب


مورا در حالی که در تعطیلات خانوادگی به سر می برد، شاخه ای از درخت خرما را در دست می گیرد.

ست لیب

لیب می‌گوید: «در 18 ماهگی، او بالاخره سر جایش نشست. و در 23 ماهگی بالاخره راه رفت.

مورا 6 سال و نیم بود که شروع به استفاده از جملات کرد. زمانی که او میتزوای خفاشی خود را انجام داد، توانست سخنرانی کوتاهی درباره زندگی با نیمه مغز داشته باشد.

افرادی مانند مورا مرزهای بالایی انعطاف پذیری مغز انسان را نشان می دهند زیرا مغز آنها در اوایل زندگی به شدت تغییر کرده است – دوره ای که سیم کشی هنوز در حال پیشرفت است.

به عنوان مثال، در مغز بزرگسالان، کلمات به طور کلی در سمت چپ پردازش می شوند، در حالی که صورت ها در سمت راست پردازش می شوند.

اما مایکل گرانووتر، محقق دانشگاه پیتزبورگ، می‌گوید: «مغز شما با تشخیص کامل کلمه در سمت چپ و تشخیص چهره کاملاً در سمت راست شروع نمی‌کند.

او می گوید که در اوایل، به نظر می رسد این دو عملکرد حیاتی برای فضا با هم رقابت می کنند. برای دادن فضای کافی به هر کدام، مغز معمولا کلمات را به سمت چپ و صورت ها را به سمت راست فشار می دهد.

دانستن این موضوع باعث شد که Granovetter و سایر محققان به این سوال فکر کنند:

“اگر این رقابت بین تشخیص کلمه و تشخیص چهره در مغز بر سر رشد اتفاق بیفتد، اگر فقط یک نیمکره در دسترس بود، چه چیزی می توانستیم ببینیم؟” گرانووتر می گوید. “آیا یک نیمکره می تواند بار دو را به دوش بکشد؟”

وجود افرادی مانند مورا نشان می دهد که می تواند. اما دانشمندان کار زیادی برای بررسی این پدیده انجام نداده بودند.

مطالعه توانایی های نیمه مغز

بنابراین Granovetter و تیمی از دانشمندان تصمیم گرفتند تا تشخیص چهره و کلمات را روی 40 نفر از 6 تا 38 سال مطالعه کنند که نیمی از مغز خود را در اوایل زندگی از دست داده بودند. مورا یکی از آنها بود.

آن و ست لیب در مورد این مطالعه از طریق ائتلاف جراحی صرع کودکان، گروهی که توسط زوجی تشکیل شده بود که پسرشان نیم‌کره برداشته شد، شنیدند. لیب ها دخترشان را تشویق کردند تا در این کار شرکت کند، تا حدی برای کمک به افراد مبتلا به آسیب های مغزی، و همچنین برای یادگیری بیشتر در مورد مغز مورا.

لیب می‌گوید: «ما در واقع بسیار هیجان‌زده بودیم که ببینیم، شاید به کجای مغز چیزها مهاجرت کرده‌اند.

محققان می‌دانستند که وقتی بزرگسالان آسیب به یک طرف مغز را تجربه می‌کنند، اغلب منجر به آسیب دائمی می‌شود. سکته در سمت راست باعث اختلال در تشخیص چهره می شود، در حالی که سکته در سمت چپ تمایل دارد بر گفتار و زبان فرد تأثیر بگذارد.

بنابراین تیم انتظار داشت که کمبودهای بزرگی را در افرادی که یک نیمکره کامل را از دست داده بودند بیابند.

مارلن بهرمن از دانشگاه کارنگی ملون می گوید: «با کمال تعجب متوجه شدیم که این کاملاً درست نیست. صرف نظر از حفظ نیمکره چپ یا راست، این بچه ها می توانند هم صورت و هم کلمات را تشخیص دهند.

اما نه به خوبی افراد مسن مشابه با دو نیمکره دست نخورده. افراد شرکت کننده در این مطالعه هم کلمات و هم چهره را با دقت 80 درصد شناسایی کردند. یک گروه کنترل به طور متوسط ​​90٪ یا بیشتر بود.

نتیجه نشان می‌دهد که نیمکره‌های باقی‌مانده برای حفظ هر دو عملکرد، به جای ترجیح دادن عملکردی که معمولاً در آن سمت یافت می‌شود، دوباره سیم‌کشی کردند. همچنین نشان می دهد که نیمی از مغز نمی تواند به طور کامل توانایی های یک مغز کامل را تکرار کند.

دکتر لیزا شولمن، متخصص اطفال رشد عصبی در بیمارستان کودکان در مونتفیوره در نیویورک، می گوید برای مثال، مورا دارای محدودیت هایی است.

“او صحبت می کند و پردازش می کند [words] شولمن می‌گوید بسیار آهسته، و او کیفیتی تقریباً تلگرافی در گفتار خود دارد: یک کلمه – در – یک بار.

شولمن می‌گوید که این در میان افراد در هر سنی که در سمت چپ مغز آسیب دیده‌اند، رایج است. وقتی سمت چپ را از دست می‌دهید، که بسیاری از عملکردهای حرکتی را کنترل می‌کند، می‌تواند بر دهان، زبان، کام تأثیر بگذارد – این که چگونه همه این چیزها وارد عمل می‌شوند.»

مورا همچنین در سمت راست بدن خود ضعیف می ماند و گاهی اوقات برای تشخیص تفاوت های ظریف در زبان تلاش می کند.

ترکیبی از نقاط قوت و ضعف

در طول مصاحبه با مورا، هم توانایی ها و هم کمبودهای او آشکار شد. شخصیت بیرونی و کنجکاوی او در مورد جهان نیز همینطور بود.

مورا با گفتن یک جوک به من شروع کرد: “چطور یک هات داگ ایستاده می کنی؟” او می پرسد. “صندلی آن را بردارید.”

این یک خط منگنه ساده است که احتمالاً دانش آموز کلاس دومی را با یک جناس ارائه می کند. اما استفاده از جناس به درک نسبتاً پیچیده ای از زبان نیاز دارد.

بعداً، وقتی از مورا درباره سخنرانی خفاش میتزوه‌اش می‌پرسم، او درباره توصیف رویکرد خود به زندگی از طریق اصطلاحاتی مانند «نیمه پر لیوان» و «عینک‌های رز رنگ» صحبت می‌کند.

هر دو مثال نشان می‌دهند که مورا در 15 سالگی، با وجود شروعی کند، به گذر از مراحل رشد و زبان ادامه می‌دهد.

اما در طول مصاحبه، مورا گاهی اوقات برای درک سؤالات به تذکرات مادرش نیاز داشت. و سخنان او، گاهی اوقات، متوقف و نامشخص بود.

اما آخرین سوال او بلند و واضح بود: بعد از اینکه توضیح دادم داستانش در رادیو پخش خواهد شد، او می پرسد: “چه زمانی؟”

آینده یک دختر نیمه پر

مورا لیب که تا 6 و نیم سالگی از جملات استفاده نمی کرد، اکنون عاشق تماشای نمایش های بازی حاوی کلمات و عبارات است.

آن لیب می‌گوید: «بین هفت تا هشت شب به خانه ما زنگ نزنید، زیرا ما طرفداران پرخاشگر و چرخ ثروت هستیم.

مورا همچنین از امیدهای پزشکان و درمانگرانی که در طول سال ها با او کار کرده اند فراتر رفته است.

شولمن می‌گوید: «هر بار که او را می‌بینم، کاری انجام داده است که در اولین ملاقاتم نمی‌توانستم تصورش را بکنم».

شولمن می‌گوید یکی از این چیزها این است که شخصیتی کامل ایجاد کند – دختری که دوست دارد پینگ پنگ بازی کند، موهایش را بافته‌های فرانسوی بزند و گهگاه با مادرش صحبت کند.

لیب می‌گوید: «من برای مادر یک نوجوان چالش‌هایی دارم. “صبح نمی خواهد از رختخواب بلند شود. عصرها نمی خواهد به رختخواب برود.”

چیزی که دانشمندان هنوز می‌خواهند بدانند دقیقاً چه چیزی به مغز مورا این امکان را می‌دهد که تا این حد گسترده دوباره سیم‌کشی کند. سنش بود؟ سالهای درمان فشرده؟ یک عامل بیولوژیکی کشف نشده؟

یک چیز واضح است: آنها می گویند که درک اساس این نوع انعطاف پذیری شدید می تواند به میلیون ها نفر کمک کند که مغزشان هنوز در تلاش برای بهبودی پس از سکته مغزی، تومور یا آسیب تروماتیک است. و مورا به دانشمندان کمک می کند تا درک خود را عمیق تر کنند، صرفاً با خود بودن.