آبیش از 10 سال پیش، من و درمانگرم وارد مرحله درمانم برای اختلال خوردن شدم، در مورد اینکه چگونه میتوانم در دنیای واقعی حرکت کنم و پس از پایان درمانمان، خودم را سالم نگه دارم، صحبت کردیم. «سالم» برای من به معنای خوردن وعدههای غذایی منظم، گرسنگی نکشیدن یا محدود کردن غذا، و عدم ایجاد حالت استفراغ بود، کارهایی که در بیشتر دوران بزرگسالیام انجام میدادم.
در درمان، عادات جدید را تمرین کردم، باورهای قدیمی را به چالش کشیدم و بله، وزن اضافه کردم. من مصمم بودم که بهبودی خود را تسریع کنم (متاسفانه آنها نمره نمی دهند)، به طور کامل درک نکردم که کمال گرایی و تفکر سیاه و سفید ویژگی های مشترک بسیاری از افراد مبتلا به اختلالات خوردن است.
در حال حاضر، من با درمان تمام شده بودم – به این معنا که دوره تجویز شده درمان رفتاری کامل بود، اما همچنین “انجام شد” به این معنا که من بیش از آن. آماده برای پیاده شدن از این مبل بژ بسیار نرم و ورود مجدد به جهان به عنوان New, Recovered Me. اختلال خوردن من در گذشته بود، و من برای آخرین ذره خرد بهبودی مورد توجه قرار گرفتم.
درمانگرم گفت: «اگر احساس میکنید در حال لغزش هستید، اگر یک وعده غذایی میخورید و انگیزه پاکسازی را دارید، یک لحظه وقت بگذارید. “به جای پرت کردن، در دفتر خاطرات خود بنویسید یا جدول کلمات متقاطع را انجام دهید.”
صبر کن. چی؟ به او نگاه کردم که روبروی من نشسته بود و با مهربانی لبخند می زد. جدی بود؟
منظور بزرگترش را فهمیدم: صبر کن تا لحظه بگذرد. احساس سیری باعث وحشت من شد. پرتاب کردن باعث تسکین فوری می شود. در درمان، یاد گرفتم که اگر 15 یا 20 دقیقه صبر کنم، هم پری و هم وحشت از بین می رود. اما، بیا مجله؟ جدول کلمات متقاطع؟ آیا او قبلا هرگز پرت نکرده بود؟ احساس نشاط و بالا؟ آیا تا زمانی که سرش صاف و وزوز نشده بود و تک تک چیزهای زندگی مرتب بود، هرگز به خود گرسنگی نکشید؟ بله، نوشتن در مجله را دوست داشتم. اما من یک کمربند سیاه در رفتار خود ویرانگر داشتم. آیا او چیز بهتری نداشت؟
بیشتر بخوانید: کرونا چالشهای جدیدی را برای مبتلایان به اختلالات خوردن ایجاد میکند – در اینجا نحوه جستجوی کمکهای آنلاین بازماندگان
نه واقعا. برای مدتی، درمان به پایان دادن به مضرترین رفتارهای من کمک کرد، اما من برای تداوم بهبودی مجهز نبودم. در سالهای بعد، بیشتر از آنچه که فکر میکنم عود کردهام، برگشتهام به آن رفتارهایی مانند یک دوست قدیمی و تأثیر بد در مواقع استرس، غم و اندوه یا احساس عدم کنترل در حوزه دیگری از زندگیام. این چیزی نیست که من در مورد آن صحبت کنم زیرا شرم آور بود. من تعجب کردم که چه مشکلی برای من وجود دارد که درمان “چسب” نیست. و بعد شروع کردم به صحبت با زنان دیگر که به من گفتند تجربیاتشان یکسان است. آنها تحت درمان قرار گرفتند، اما اختلال خوردن هنوز در کمین بود.
بهعنوان یک روزنامهنگار، شروع به تحقیق در مورد بهبودی اختلال خوردن کردم و به سرعت به ارقامی برخوردم که نشان میدهد حتی در بهترین شرایط که مانند من، فردی تشخیص داده میشود، به مراقبتهای بهداشتی دسترسی دارد و درمان مبتنی بر شواهد دریافت میکند. میزان عود می تواند تا 70٪ باشد.
من جزو خوش شانس ترین ها بودم احتمال اینکه افراد در جامعه BIPOC نسبت به همتایان سفیدپوست خود تشخیص داده شوند یا تحت درمان قرار گیرند، نصف است و بر اساس برخی برآوردها، ممکن است بیشتر از اختلالات خوردن رنج ببرند.
اختلالات خوردن در بین هر بیماری روانی بالاترین میزان مرگ و میر را دارد. از حدود 30 میلیون آمریکایی که در طول زندگی خود دچار اختلال خوردن خواهند شد، حدود 20 درصد ممکن است تحت درمان قرار گیرند، بدون هیچ تضمینی برای بهبودی طولانی مدت. حتی انجمن ملی اختلالات خوردن، بزرگترین سازمان غیرانتفاعی حامی افراد مبتلا به اختلالات خوردن و خانوادههایشان، این موضوع را پوشش میدهد و در وبسایت خود مینویسد: «محققان اختلال خوردن هنوز مجموعهای از معیارها را برای تعریف دقیق عوامل ضروری ایجاد نکردهاند. [to maintain recovery]”
بودجه برای درمان اختلالات خوردن ناچیز است. در سال 2022، مؤسسه ملی سلامت حدود 53 میلیون دلار برای تحقیقات اختلال خوردن هزینه کرد. اختلالات خوردن بیماری های پیچیده ای هستند – تحقیقات جدید به اجزای عصبی، همراه با ضربه، استرس، سابقه رژیم غذایی و بسیاری از عوامل دیگر اشاره می کند. در ایالات متحده، هیچ استانداردی از مراقبت وجود ندارد، به این معنی که، در حالی که درمان هایی مانند رفتار درمانی شناختی وجود دارد که مورد تحقیق قرار گرفته و به بسیاری از بیماران کمک کرده است، هیچ استاندارد مورد توافق یا تنظیم شده ای وجود ندارد. میتوانم امشب تابلویی را بیرون آپارتمانم آویزان کنم که بگوید من اختلالات خوردن را درمان میکنم و نیازی به ارائه مراقبتهای مبتنی بر شواهد ندارم.
به آن اضافه کنید، بهبودی از اختلالات خوردن در پس زمینه فرهنگی تنظیم می شود که لاغری و تناسب اندام را ارزشمند می داند و اغلب وزن کم را با سلامتی برابر می داند. اخیراً، افزایش تقاضا برای Ozempic – یک داروی دیابت – توسط افراد غیر دیابتی که از این دارو برای اثرات سرکوب کننده اشتها استفاده می کنند، افزایش یافته است. مردم در مورد “مزایای” کاهش وزن آن بیشتر از عوارض جانبی ترسناک آن صحبت می کنند، از جمله پانکراتیت و تغییرات بینایی. در این چشمانداز، آنهایی از ما که از اختلالات خوردن بهبود مییابند، چگونه باید برای جلوگیری از عود بیماری حرکت کنیم؟
بیشتر بخوانید: آنچه که وسواس اوزمیک در مورد غذا و سلامت از دست می دهد
این یک سوال بزرگتر مطرح می کند: آیا بهبودی کامل امکان پذیر است؟ من کی هستم انجام شده? با مصاحبه با محققین محترم، ارائه دهندگان درمان، و سایر زنانی که رنج کشیده اند و همچنان رنج می برند، متوجه شدم که دلایلی که بهبود اغلب “موثر نمی شود” این است که راه حل به اندازه خود اختلالات پیچیده است. راه شفا ناهموار است
نجات یافتگان از اختلال خوردن برخی از بهترین مدافعان هستند و ممکن است بهترین امید ما برای بهبودی طولانی مدت باشند. کریستینا سافران – که در نوجوانی Project HEAL را تأسیس کرد، یک موسسه غیرانتفاعی که به مردم کمک میکند تا درمان را پیدا کنند و به پرداخت هزینههای آن کمک میکند – به ایجاد Equip Health ادامه داد، یک درمان آنلاین برای اختلالات خوردن که بیمه میشود و به بیماران پنج مورد ارائه میکند. – تیم مراقبت از افراد: درمانگر، متخصص تغذیه، پزشک، مربی همسالان، و مربی خانواده. از آنجایی که خودش وارد و خارج از درمان شده است، یکی از اولویتهای اصلی او نگهداری از بهبودی است و مربیان «سس مخفی» هستند، همانطور که او به من گفت، داشتن کسی در گوشه شما که آن را پشت سر گذاشته است.
گلوریا لوکاس، آموزگاری که در مورد سابقه عود خود شفاف است، Nalgona Positivity Pride را تأسیس کرد، جایی که او بر آگاهی از اختلال خوردن در جامعه BIPOC تمرکز می کند، گروه های حمایتی و اطلاعاتی در مورد کاهش آسیب برای افرادی که ممکن است آماده یا آماده نباشند ارائه می دهد. حتی علاقه مند به پرهیز از رفتارهای اختلال خوردن هستند، اما مایل به بهبود کیفیت زندگی خود هستند. این سطح از تفاوتهای ظریف برای دستیابی به بخشهایی از جمعیت که اغلب در مراقبت از اختلال خوردن نادیده گرفته میشوند، ضروری است.
بسیاری از آخرین بخشهای بهبودی من در حین نوشتن کتابم گرد هم آمدند. همانطور که خودم را آموزش میدادم و ابزارهای مقابلهای جدید را آزمایش میکردم، متوجه شدم وسواسهای خودم در مورد چیزی که میخوردم یا اینکه چقدر ورزش میکردم، شروع به آرام شدن میکردم. من مهارت های جدیدی برای مدیریت اضطرابم یاد گرفتم که برای من مستقیماً با اختلال خوردن من در ارتباط است. قدردانی عمیقتری از این که فرهنگ ما نسبت به وزن وسواس بسیار زیانبار و عمیقاً ریشهدار است، به دست آوردم. حالا میدانم که وقتی درباره تصویر بدنم فکر منفی میکنم، این صدای درونی من نیست. این یک امر خارجی است که می خواهد من آنقدر از خودم بدم بیاید تا چیزی بخرم.
مطمئن نبودم که بهبودی از یک اختلال خوردن امکان پذیر است یا نه، زیرا تجربه خودم در ابتدا بسیار ناامید کننده بود. حالا، من موضعم را عوض کردم. برای افراد مختلف متفاوت به نظر می رسد. در صحبت با صدها زن، من بخشی از یک جامعه ناراضی اما امیدوار از مردم شدم که میخواهند بهتر شوند، خواستار درمانهای بهتری هستند و معتقدند که این امکان وجود دارد.
مطالب بیشتری که باید از TIME خوانده شود