کتابخانه عکس علمی/Getty Images/Science Photo Libra
در تیتراژ یک برنامه خبری ABC در کالیفرنیا آمده است: “پرستار از انجام CPR خودداری می کند.” درخواستهای 911 نادیده گرفته شد. چند روز قبل، یک زن مسن در یک مرکز زندگی سالمندان دچار ایست قلبی شده بود. اعزام کننده به یک کارمند دستور داد تا CPR یا احیای قلبی ریوی را انجام دهد. اما کارمند امتناع کرد.
“آیا کسی آنجا هست که حاضر باشد به این خانم کمک کند و نگذارد او بمیرد؟” اعزام کننده گفت این خبر محلی شد، که اعتراض ملی را برانگیخت و تحقیقات پلیس را برانگیخت. اما زن قبلاً مرده بود – قلبش از کار افتاده بود. و به گفته خانواده، این زن آرزو داشت “به طور طبیعی و بدون هیچ گونه مداخله ای که باعث افزایش طول عمر شود” بمیرد.
پس چرا جنجال؟ این به یک تصور غلط گسترده از آنچه که CPR میتواند انجام دهد و نمیتواند انجام دهد منتهی میشود. CPR گاهی اوقات می تواند جان انسان ها را نجات دهد، اما یک جنبه تاریک نیز دارد.
این کشف که فشردگی قفسه سینه میتواند خون را در طول ایست قلبی به گردش درآورد، اولین بار در سال 1878 از آزمایشهایی بر روی گربهها گزارش شد. تا سال 1959 بود که محققان جانز هاپکینز این روش را برای انسان به کار بردند. هیجان آنها از سادگی آن واضح بود: آنها نوشتند: “هرکسی، در هر مکانی، اکنون می تواند اقدامات احیای قلبی را آغاز کند.” تنها چیزی که نیاز است دو دست است.
در دهه 1970، کلاسهای CPR برای عموم ایجاد شد و CPR به درمان پیشفرض برای ایست قلبی تبدیل شد. مهمانداران هواپیما، مربیان و پرستاران کودک در حال حاضر اغلب باید گواهینامه دریافت کنند. استفان تیمرمنز، جامعهشناسی که CPR را مطالعه کرده است، مینویسد: جذابیت CPR این است که “مرگ، به جای یک گذر نهایی و غیرقابل بازگشت، به فرآیندی قابل دستکاری توسط انسان تبدیل میشود.”
تیمرمنز به من گفت: “این واقعی ترین حالت اضطراری است و شما ساده ترین روش ها را به مردم ارائه می دهید.” او گفت: “به نظر می رسد خیلی خوب است که درست باشد.”
بسیاری از مردم آنچه را که در مورد CPR می دانند از تلویزیون یاد می گیرند. در سال 2015، محققان دریافتند که بقا پس از CPR در تلویزیون 70٪ بود. در زندگی واقعی، مردم به طور مشابه بر این باورند که بقا پس از CPR بیش از 75٪ است. اینها شانس خوبی به نظر می رسند، و این ممکن است این نگرش را توضیح دهد که همه باید CPR را بدانند و هرکسی که ایست قلبی را تجربه می کند باید آن را دریافت کند. دو متخصص اخلاق زیستی در سال 2017 مشاهده کردند که “CPR شهرت و هاله ای تقریباً افسانه ای به دست آورده است”، به طوری که خودداری از آن ممکن است “معادل امتناع از دراز کردن طناب برای کسی که در حال غرق شدن است” باشد.
اما شانس واقعی تلخ است. در سال 2010 مروری بر 79 مطالعه که تقریباً 150000 بیمار را شامل میشد، نشان داد که نرخ کلی بقا در اثر ایست قلبی خارج از بیمارستان طی 30 سال به سختی تغییر کرده است. 7.6 درصد بود.
CPR آغاز شده توسط تماشاگران ممکن است این شانس را تا 10٪ افزایش دهد. بقا پس از CPR برای ایست قلبی در بیمارستان کمی بهتر است، اما هنوز فقط حدود 17٪ است. اعداد با افزایش سن بدتر می شوند. یک مطالعه در سوئد نشان داد که بقا پس از CPR خارج از بیمارستان از 6.7٪ برای بیماران 70 ساله به 2.4٪ برای افراد بالای 90 سال کاهش یافته است. بیماری مزمن نیز اهمیت دارد. یک مطالعه نشان داد که کمتر از 2 درصد از بیماران مبتلا به سرطان یا بیماری قلبی، ریوی یا کبدی با CPR احیا شدند و به مدت شش ماه زنده ماندند.
اما این زندگی یا مرگ است – حتی اگر شانس بد باشد، اگر برخی زندگی کنند، چه ضرری در تلاش وجود دارد؟ آسیب، همانطور که معلوم است، می تواند قابل توجه باشد. فشرده سازی قفسه سینه اغلب از نظر فیزیکی و به معنای واقعی کلمه مضر است. محققان اصلی هاپکینز نوشتند: «شکستگی یا ترک خوردگی دنده ها شایع ترین عارضه است. اگر قلب شما احیا شده است، باید با آسیب های احتمالی مبارزه کنید.
یک اثر نادر اما وحشتناک CPR، هوشیاری ناشی از CPR نامیده میشود: فشار قفسه سینه خون کافی را به مغز میرساند تا بیمار را در حین ایست قلبی بیدار کند، که ممکن است پس از آن دچار ترکیدن دندهها، ورود سوزنها به پوست، عبور لوله تنفسی از حنجره شود. .
ماهیت آسیبزای CPR ممکن است به این دلیل باشد که نیمی از بیمارانی که زنده میمانند، با وجود اینکه زنده بودند، آرزو میکردند که آن را دریافت نمیکردند.
اگر زنده بمانید فقط موضوع مرگ یا زندگی نیست، بلکه کیفیت از زندگی صدمات ناشی از احیاء گاهی اوقات می تواند به این معنا باشد که بیمار هرگز به حال قبلی خود باز نمی گردد. دو مطالعه نشان داد که تنها 20 تا 40 درصد از بیماران مسنتر که از CPR جان سالم به در میبرند قادر به عملکرد مستقل بودند. دیگران نرخ بهبودی تا حدودی بهتری پیدا کردند.
مشکل کیفیت زندگی حتی بزرگتر آسیب مغزی است. هنگامی که فعالیت قلبی متوقف می شود، مغز در عرض چند دقیقه شروع به مرگ می کند، در حالی که بقیه بدن زمان بیشتری می برد. پزشکان اغلب قادرند قلب را دوباره راه اندازی کنند و متوجه شوند که مغز مرده است. حدود 30 درصد از بازماندگان ایست قلبی در بیمارستان ناتوانی عصبی قابل توجهی خواهند داشت.
باز هم، بیماران مسن تر وضعیت بدتری دارند. بر اساس یک مطالعه، تنها 2 درصد از بازماندگان بالای 85 سال از آسیب مغزی قابل توجهی فرار می کنند.
CPR می تواند نه تنها برای بیماران، بلکه برای ارائه دهندگان پزشکی نیز مضر باشد. در سال 2021، یک مطالعه نشان داد که 60٪ از ارائه دهندگان، ناراحتی اخلاقی ناشی از احیای بیهوده را تجربه کردند و این تجربیات با فرسودگی شغلی مرتبط بود. مطالعه دیگری خاطرات مزاحم و خستگی عاطفی را با احیاهای دشوار مرتبط دانست. هالند کاپلان، پزشک و متخصص اخلاق زیستی، به من گفت که «تجارب بد دور متأسفانه از افراد خوب بیشتر است.”
او در مورد انجام فشردگی قفسه سینه بر روی یک بیمار ضعیف و مسن و احساس ترکیدن دندههای او مانند شاخهها نوشته است. او متوجه شد که ای کاش “در آخرین لحظات مرگش، به جای له کردن جناغش، دست او را می گرفت.” او به من گفت که در مورد آن کابوس دیده است. او توضیح داد که در حین انجام CPR متوجه چشمان او شد که باز بود. با هر فشار خون از لوله تراشه اش بیرون می جهید.
او به من گفت: «احساس میکردم دارم به او بدی میکنم. من احساس میکردم که او سزاوار یک مرگ شرافتمندانهتر است.» جای تعجب نیست که بسیاری از پزشکان علاقه ای به CPR ندارند و خودشان آن را دریافت نمی کنند.
جیسون تانگوی، یک پزشک اورژانس، به من گفت که هدف واقعی CPR این است که “فرد را به یک مداخله متصل کند.” “اگر آنها نمی توانند آن را دریافت کنند، یا یکی وجود ندارد، پس چه چیزی را انجام می دهد؟” این بینش بسیار مهمی است که پزشکان دارند و اکثر دیگران ندارند. CPR یک پل است، نه چیزی بیشتر. گاهی اوقات فاصله بین زندگی و مرگ را در بر می گیرد، اگر بتوان علت را به سرعت معکوس کرد و اگر بیمار نسبتاً جوان و نسبتاً سالم باشد. اما برای بسیاری این فاصله بسیار زیاد است. پژوهشگران هاپکینز در سال 1961 نوشتند: «نمی توان انتظار داشت که عمل احیاء به خودی خود بیماری محرک را درمان کند.
بیمار مبتلا به سرطان پایانی که احیا می شود، همچنان سرطان پایانی دارد. در این موارد، انسانیترین رویکرد ممکن است کاهش درد روند مرگ باشد، نه ساختن پلی به جایی.
چگونه پزشکان می توانند به بیماران در انجام این انتخاب ها از قبل کمک کنند؟ بخشی از آن آموزش است. مطالعات نشان داده است که نیمی از بیماران با اطلاع از میزان واقعی بقای CPR یا پس از تماشای ویدیویی که واقعیت CPR را به تصویر میکشد، خواستههای خود را تغییر دادند.
بخش دیگر ارتباط است. بر اساس یک نظرسنجی، 92٪ از آمریکایی ها معتقدند که بحث در مورد مراقبت های پایان زندگی مهم است، اما تنها 32٪ این کار را انجام داده اند. پزشکان (یا بیماران) باید این گفتگوها را زودتر شروع کنند، به ویژه برای کسانی که مسن هستند یا مشکلات مزمن پزشکی دارند، تا در صورت بروز ایست قلبی، خواسته های آنها از قبل مشخص شود.
زبان هم مهم است. پزشکان اغلب می پرسند که اگر بیماران قلبشان متوقف شود، “می خواهند همه چیز انجام شود”. اما این کار بر دوش بیماران و خانواده ها سنگینی می کند. “چه کسی می خواهد احساس کند که نمی خواهد همه چیز برای عزیزش انجام شود؟” کاپلان می گوید. الن گودمن، مدیر یک موسسه غیرانتفاعی که مکالمات پایان زندگی را تشویق میکند، پیشنهاد میکند که اگر CPR احتمالاً بیهوده باشد، پزشکان میتوانند به جای «احیاء نکن»، «اجازه مرگ طبیعی» را توصیه کنند.
او به من گفت: «به مردم چیزی بدهید که بتوانند به آن بله بگویند. پزشکان دانش و تجربه لازم را دارند تا بیماران را در انتخاب اقداماتی که ممکن است از آنها سود ببرند، از بین بردن مواردی که ممکن است به آنها آسیب میرسانند، راهنمایی کنند و مداخلات را با خواستهها و ارزشهای آنها هماهنگ کنند. مهمترین چیز، به جای اینکه همیشه اقدام کنید، این است که بپرسید.
کلایتون دالتون نویسنده ای در نیومکزیکو است که در آنجا به عنوان پزشک اورژانس کار می کند.